امت امام خامنه ای

جمهوری اسلامی ایران

امت امام خامنه ای

جمهوری اسلامی ایران

عوامل ایجاد فتنه اجتماعی ( 3 )


  عوامل ایجاد فتنه اجتماعی ( 3 )

حجت الاسلام  احمد نباتی



… ادامه از مطلب قبلی.



* گام دوم: این بدعت گذاران در گام دوم برای این که بتوانند دین را از صحنه­ ی فردی هم کنار بزنند و جامعه را از عطر خوش دین تهی کنند، هجمه­ ی سنگینی را علیه احکام فقهی و عملی اسلام آغاز کردند. آنها از پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­واله) و دیگر معصومین (علیهم­السلام) شروع کرده و اسوه بودن آنها را با زبان های مختلف زیر سؤال بردند. سپس وحی را خدشه دار کرده و قرآن را هم به انحاء مختلف زیر سؤال بردند. در نهایت تبعیت از دین را افیون ملتها و سبب عقب ماندگی جامعه ­ی مسلمین دانستند.


نفی اسوه بودن معصومین (علیهم­السلام) :

گفتار و رفتار فاطمه نمی­تواند الگوی زنان ما باشد! (عبد الکریم سروش، مجله­ی زنان، ش59، دی ماه 1378)

معصومین فقط در کلیات و اصول اسوه هستند نه در فروع و جزئیات. (محسن کدیور، ماهانه­ی کیان، بهمن ماه 1377)

ائمه ­ی معصومین در بعد ظاهری و حکومت از خطا مصون نیستند! (عبد الکریم سروش، نشریه­ی کیان، شماره­ی 44)

تفکر شیعی موجب انحطاط مملکت و مانع دمکراسی است. (غلامرضا سالار بهزادی، روزنامه­ ی صبح امروز، ص8 ، 23/08/78)

نا کار آمد جلوه دادن احکام فقهی اسلام و عدم لزوم تبعیت از آن:

فتاوای فقیهان فقط برای خودشان حجّیت دارد! (محمد مجتهد شبستری، مجله­ ی بعثت، ش935، ص1و7، 03/06/77)

قوانین شرعی در مورد زنان ظالمانه است! (مهر انگیز کار، روزنامه­ی آزادگان، 07/11/78)

ایجاد خدشه در وحی:

وحی برای نسلهای بعد از پیامبر قابل فهم نیست چون کدهای مشترک زبانی به مرور زمان از بین می­رود علامه بر اینکه وحی زبانی ناقص است! (احمد نراقی، هفته نامه­ی آبان، ش59، ص4، 11/10/77)

زیر سؤال بردن قرآن کریم:

اینکه آیا منظور از وحی همین قرآن است جای بحث دارد؟! و اینکه آیا در کتاب تحریفی حاصل نشده جای بحث است؟! آیا در طول زمان قرآن کم و زیاد نشده است؟! (یوسفی اشکوری، هفته نامه­ی پیام هاجر، ش29)

قرآن قابل نقد است! (حبیب الله پیمان، هفته نامه­ی هاجر، 13/09/78)

قرآن، قابل نقد عقلی و تجربی است! (حبیب الله پیمان، هفته نامه­ی هاجر، ص6، 23/09/78)

قصه­ ی حضرت یوسف در قرآن کریم و مقاومت او در برابر زلیخا محال است درست باشد. (ح ـ م، تبریز، روزنامه­ی صبح امروز، خرداد ماه 1378)

قوانین شرعی در قرآن در مورد زنان ظالمانه است! (مهر انگیز کار، روزنامه­ی عصر آزادگان، 07/11/78)

معرفی دین به عنوان عامل عقب ماندگی ملتها :

دین نه تنها افیون توده­ ها علاوه بر آن افیون حکومتهاست، زیرا هم باعث فریب مردم می­شود و هم فریب حکومتها! (هاشم آغاجری، کیهان، 29/05/79)

* گام سوم: دجالهای زمان در گام سوم بعد از تهی کردن جامعه از اعتقادات دینی، در صدد گرفتن تنها سلاح دفاعی مسلمین ـ که همان فرهنگ جهاد و شهادت و روحیه­ ی ظلم ستیزی و تن به مذلت ندادن است ـ بر آمدند. برای این کار ابتدا از سیره­  ی پیامبر اکرم (صلّی­الله­علیه­وآله) و دیگر معصومین (علیهم­السلام) شروع کرده و با معیوب دانستن آن، فرهنگ ظلم ستیزی و جهاد و شهادت را مورد هجمه­ ی سنگین خود قرار دادند.

زیر سؤال بردن فرهنگ ظلم ستیزی اهل بیت (علیهم­السلام).

اگر در جنگهای احد ـ خندق ـ بدر ـ صفین ـ پیامبر و امیرالمؤمنین کفار را نمی­کشتند واقعه­ ی کربلا به وجود نمی­آمد! (روزنامه­ی همشهری، 31/02/1378)

با قیام امام حسین در آغاز سال 61 هجری امید برای اصلاح سامان سیاسی جامعه در سطح کلان آن نیز بر باد رفت! (روزنامه­ی بهار، شماره­ی صفر، 19/02/79)

معاویه گفته بود امام حسین را نکشید و یزید هم فرمان کتبی مبنی بر کشتن حسین نداده بود و در تاریخ هم هیچ سندی وجود ندارد که یزید فرمان قتل امام حسین را داده باشد! (لطف الله میثمی، هفته نامه­ی هاجر، ص12، 23/01/79)

جهاد در جایی معنی دارد که مجاهد مطمئن باشد پیروز می­شود وگرنه چنین جهادی بی­معناست! (محمد تقی فاضل میبدی، روزنامه­ی نشاط، اردیبهشت ماه 1378)

مذموم شمردن فرهنگ جهاد و شهادت.

فرهنگ شهادت خشونت آفرین است! (عبد الکریم سروش، روزنامه­ی نشاط، ص6، 12/03/78)

هر گونه خشونتی از ساحت مقدّس پیامبر اسلام به دور است! (عباس سلیمانی، روزنامه­ی خرداد، ص6، 07/07/78)

تقبیح روحیه­ ی ظلم ستیزی ملّت غیور ایران.

امروز دیگر ملت ایران رابطه­ با امریکا را رابطه ­ی گرگ و میش نمی­داند! (روزنامه­ی جهان اسلام، ص2، 31/01/78)

اشغال لانه­ ی جاسوسی امری عبث بود و زیانهای جبران ناپذیری برای مردم ایران به بار آورد! (ابراهیم یزدی، هفته نامه­ی آبان، ش49، ص6)

ایران باید از مواضع خود در مورد فلسطین عقب نشینی کند! (پرویز ورجاوند)

مخالفت با اسرائیل مبنای فقهی و حقوقی ندارد ـ زیرا اسرائیل اهل بغی نیست و کیان اسلام را هم به خطر نینداخته تا به این بهانه با او مبارزه کنیم ـ امروزه مسلمانان در اسرائیل به راحتی زندگی می­کنند و اسرائیل هم با آنها جنگ ندارد! (محمد جعفر هرندی، هفته نامه­ی آبان، ش120، ص7، 20/01/79)

ادامه دارد . . .

عوامل ایجاد فتنه اجتماعی ( 2 )

عوامل ایجاد فتنه اجتماعی ( 2 )

حجت الاسلام  احمد نباتی



عامل دوم فتنه، بدعت در احکام شرعی است «احکام تُبتَدَع»

مقدّمه: انگیزه­ ی بدعت در دین خدا چیست؟

همواره در گستره­ ی تاریخ عدّه­ ای بوده ­اند که سعی در بدعت گذاری در دین خدا داشته و عقاید یا کارهایی را به دروغ به دین خدا نسبت داده ­اند. بدعت گذاران اساسا دین را قبول ندارند و از دین جز به عنوان نردبان ترقی و پیشرفت خود برداشت دیگری ندارند آنها تا وقتی با دین کنار می­آیند که لطمه ­ای به پیشرفت مادّی آنها نزند، اما وقتی دیدند راه آموزه­های دینی در مسیری است که منافع شخصی آنها چنین راهی را برنمی­تابد، خود را در سر یک دو راهی مهم می­بینند. اگر بخواهند همچنان عوام فریبانه دم از دین بزنند، از دنیای خود می­مانند، و اگر بخواهند به دنیا و ریاست خود بچسبند، در انظار عمومی متهّم به بی دینی می­شوند. لذا برای حل این تعارض دست به تحریف دین زده و با بدعت گذاری، مسیر دین را به همان سویی می­­ کشانند که اهداف دنیایی آنها قرار دارد. در این صورت به هر دو هدف خود خواهند رسید.

کلام امام علی (علیه­السلام) در رابطه با بدعت گذاران

قال علی (علیه­السلام) : إنَّ أَبْغَضَ الْخَلائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلانِ رَجُلٌ وَکَلَهُ اللهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ مَشْغُوفٌ بِکَلامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلالَةٍ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْیِ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِیئَتِه… ‏. دشمن ترین خلایق در نزد خداوند دو گروه هستند، مردی که خداوند او را به سبب عصیان و نافرمانی به خود واگذاشته، پس از راه راست منحرف گردیده و به سخن بدعت آور و دعوت مردم به ضلالت و گمراهی دل داده است. پس این مرد سبب فتنه و فساد است برای کسی که به واسطه­ ی او در فتنه واقع شده و گمراه است از راه کسی که پیش از او به راه راست رفته و گمراه کننده است کسانی را که در زنده بودن و بعد از مردنش از او پیروی می­کنند. بار گناهان غیر خود را حمل کرده و در گرو گناه خویش هم می­باشد. (اما گروه دوم)…

ذکر نمونه­ :

بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلّی­الله­علیه­وآله) عدّه­ای در این اندیشه بودند که با منحرف کردن خلافت از مسیر واقعی خود حکومت بر مسلمین را در دست گیرند. آنها می­دانستند که با وجود تأکیدهای مکرر پیامبر اکرم (صلّی­الله­علیه­وآله) نمی­توانند پاسخگوی اذهان کنجکاو و کاوشگر مردم باشند. به همین دلیل برای توجیه خلافت خود و سرپوش گذاشتن بر انحراف از مسیر پیامبر، دست به دورغ پردازی و جعل حدیث زدند. آنها با استخدام عدّه­ ای خود فروخته ـ همچون ابوهریره ـ توانستند هزاران روایت دروغین را به پیامبر اکرم (صلّی­الله­علیه­وآله) نسبت داده و بسیاری از احکام دین را از مسیر واقعی خود منحرف کنند. آنها حتّی امور منکری مثل استمال لهو و لعب را هم به پیامبر اکرم نسبت دادند تا بلکه سرپوشی بر فسادهای خود بگذارند.

بدعت­ گذاران فتنه­ گر، گاهی برای توجیه گذشته­ ی خود اقدام به بدعت گذاری می­کنند و گاهی هم برای زمینه سازی در جهت منحرف کردن فضای فکری جامعه اقدام به این کار ننگین می­کنند. در جامعه­ ی اسلامی ما هم وقتی با فتنه­ های اجتماعی و سیاسی مواجه می­شویم متوجه این امر می­ شویم که فتنه­ گران از سالها پیش زمینه­ ی این فتنه را فراهم آورده، تا بتوانند با یارگیری از میان فریب خوردگان جامعه از آنها در جهت رسیدن به اهداف شوم خود استفاده کنند. از سالها قبل شاهد بودیم که به طور گسترده و سازماندهی شده سعی داشتند تا جامعه را در مسیر بی دینی سوق داده و مقدسات دینی را اموری ضد انسانی و غیر عقلی جلوه دهند. آنها توانستند در بستری که از دوم خرداد سال 1376 برای آنها ایجاد شد، با غبار آلوده کردن فضای جامعه بدعتهای شومی را در حوزه­ های اعتقادی و اخلاقی جامعه رواج دهند. از احکام فقهی و فرعی اسلام گرفته تا عقاید مسلّم دین. از توهین به روحانیت و مراجع تقلید گرفته تا توهین به معصومین و خدای متعال. از زیر سؤال قرار دادن دفاع مقدس گرفته تا انکار حقانیت امام حسین (علیه­السلام) و یارانش در کربلا. از زیر سؤال قرار دادن اصل نظام ولایت فقیه گرفته تا انکار حکومت و ولایت پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) و علی (علیه­السلام). از زیر سؤال بردن حجاب بانوان گرفته تا سوق دادن جامعه به سوی بی عفتی و بی غیرتی. همه و همه بدعتهایی در دین خدا بود که جامعه را از ارزشهای دینی تهی کرده و به سوی دین گریزی و بلکه دین ستیزی سوق دهد.

بررسی کوتاهی­­ داریم در روند بدعت گذاری های سخیف در دین خدا و گرد و غبار آلود کردن فضای جامعه در بستری که از دوم خرداد سال 1376 تا اوایل سال 1384 برای معاندان اسلام و دین مهیا گردید.

* گام اوّل: بدعت گذاران و هتاکان، سعی کردند دین خدا را ابتدا از حوزه­ ی اجتماعی خارج کنند. آنها برای رسیدن به این هدف، از ولایت خدا بر مردم و ولایت پیامبر (صلی­الله­علیه­وآله) و امیرالمؤمنین (علیه­السلام) شروع ­کردند تا بتوانند اصل ولایت فقیه را هم پشت سر گذارده و بستری مناسب جهت قرار دادن حاکمیت جامعه در اختیار افرادی لائیک و بی دین فراهم آورند.

نفی ولایت خداوند در گفتار و پندار آنان:

امروز اگر خدا هم حرفی بزند و با عقل مردم منطبق نباشد نخواهند پذیرفت. امروز خدا هم در جامعه هیچ کاره است و همه کاره مردمند! (محسن کدیور، دانشکده­ی فنی دانشگاه تهران، سال 1379)

مردم حق دارند به پیامبر و امام هم اعتراض کنند حتی به خدا هم می­توانند اعتراض کنند و خدا را فتنه گر بنامند! (محمد کاظم محمدی اصفهانی ـ روزنامه­ی ایران ـ 24/4/79)

حتی علیه خدا هم می­توان تظاهرات کرد! (ابراهیم اصغر زاده، کیهان اخبار ویژه، 06/02/77)

نفی ولایت الهی از معصومین (علیهم­السلام) :

اراده­ ی مردم همان اراده­ ی خداست و انتخاب مردم همان انتخاب خداست، لذا دموکراسی غربی با دین سازگار است! (فرامرز اشکوری، روزنامه­ی آبان، ش40، 07/06/77)

طراحان سقیفه ­ی بنی صاعده گناهکار نیستند و کسی که آنها را مقصر بداند، تعصّب نا معقول است! (تقی رحمانی،روزنامه­ی فتح،ص3،تاریخ 17/1/79)

حضرت علی مشروعیت خود را از مردم گرفته همانطور که معاویه مشروعیت خود را از مردم گرفته است! (رجبعلی مزروعی، روزنامه­ی حریم، 23/11/78)

مبنای مشروعیت هر کاری رأی مردم است و قرائتی از اسلام درست است که همه چیز بر اساس رأی مردم باشد! (محمد رضا خاتمی، روزنامه­ی جمهوری اسلامی، 08/06/79)

اسلام در طول تاریخ نظام حکومتی نداشته و چنین چیزی اصلاً معقول هم نیست! (محمد مجتهد شبستری، هفته نامه­ی راه نو، ش91، ص18، 07/06/78)

از آیه­ ی «اطیعوا الله و أطیعوا الرَّسول» هیچ حق حاکمیتی برای پیامبر و غیر آن فهمیده نمی­شود! (محمد مجتهد شبستری، هفته نامه­ی آبان، ص4، 28/01/79)

دین هیچ ارتباطی به امور اجتماعی و سیاسی و حکومتی ندارد. (عبد الکریم سروش، روزنامه­ی صبح امروز، ص6، 09/03/78)

نفی ولایت از فقیه جامع الشرائط (ولایت فقیه)

ولایت فقیه همان دیکتاتوری است. (سید محمود برهانی، روزنامه­ی خرداد، ص11، 12/07/78)

جامعه ­ای که ولایت فقیه در آن باشد انحصارگر و مستبد است. (ابراهیم یزدی، هفته نامه­ی هاجر، ش233، ص20، فروردین ماه 1377)

ولایت مطلقه معنا ندارد. فقیه ناظر است که اسلامیت نظام تضمین شود! (حسینعلی منتظری، ماهنامه­ی پیام هاجر، شهریور 1377)

ما تلاش می­کنیم خمینی را به گونه­ ای تفسیر کنیم که مخالف دموکراسی نباشد. (اکبر گنجی، کیهان، ص2، 24/01/79)

افکار امام خمینی روزی به موزه خواهد رفت و هیچکس نمی­تواند از آن جلوگیری کند این یک تکامل تاریخی است! (اکبر گنجی، کیهان، ص2، 24/01/79)

مبانی و اصول آیت الله خمینی که متکی به فقه و سنت است دیگر کار آمد نیست! (یوسفی اشکوری، روزنامه­ی جهان اسلام، 11/03/78)

دین ـ تکلیف ـ اطاعت ـ ولایت فقیه و … با آزادی فردی و حقوق انسانی منافات دارد. حکومت دینی نباید از دین دفاع کند او صرفاً باید خواست مردم را اجراء کند! (حمید رضا جلایی پور، هفته نامه­­ ی آبان، ش61، 03/11/77)

ولایت منحصر در پیامبر بود و با رفتن او ولایت هم خاتمه پیدا کرد. ولایت بعد از پیامبر به کسی منتقل نشده است! (عبد الکریم سروش، ماهانه­ی کیان، بهمن ماه 1377)

حکومت از مقوله­ ی دین و شرع جداست. من با حکومت فقهی و روحانی مخالفم! (یوسفی اشکوری، کیهان، 08/02/79)

جامعه­ ی مدنی ولایت مطلقه نمی­خواهد. حتی ولایت را نمی­خواهد چه رسد به مطلقه. ما احتیاج به رهبر نداریم! (اکبر گنجی، هفته نامه­ی شما، 27/06/76)

رهبری فقط به درد اوّل انقلاب می­خورد و اگر در دوران ثبات هم باشد موجب استبداد دینی خواهد بود! (سعید حجاریان، هفته نامه­ی مبین، ش339، 03/05/77)

در نهایت با نتیجه گیری از ­مقدمه چینی­های خود می­گویند:

جهان مدرن دین را موهوم می­داند و آن را از صحنه­ ی اجتماع به حیطه­ ی فردی عقب رانده است! (عبد الکریم سروش، ماهنامه­ی کیان، ش43، ص21، مردادماه 1377)

ادامه دارد . . .

عوامل ایجاد فتنه اجتماعی ( 1 )

عوامل ایجاد فتنه اجتماعی ( 1 )

نویسنده: احمد نباتی
چهارشنبه 23/10/1388 ساعت 7:53 صبح



تبعیت از هوای نفس و بدعت در دین خدا، عامل ایجاد فتنه­ ی اجتماعی:



الإمام علی (علیه­السلام) : إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالاً عَلَى غَیْرِ دِینِ اللهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِینَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِکَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ یَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى‏. حضرت می­فرماید: همانا منشأ وقوع فتنه­ ها و فسادها، پیروی از خواهشهای نفسانی و احکامی است که بر خلاف شرع صادر گردد، کتاب خدا با آن خواهشها و حکمها مخالف است و گروهی از مردم دیگران را بر خواهشها و حکمهای بر خلاف دین یاری و پیروی می­کنند. پس اگر باطل با حق در هم نمی­شد، راه حق بر خواهان آن پوشیده نمی­گردید و اگر حق در میان باطل نهان نمی­بود، دشمنان نمی­توانستند از آن بدگویی کنند، و لیکن چون قسمتی از حق و قسمتی از باطل فرا گرفته و در هم می­گردد پس آنگاه شیطان بر دوستان خود تسطل پیدا می­کند و کسانی که لطف خدا شامل حالشان گردیده است نجات یابند. (نهج‏البلاغة خطبه­ ی 50)


عامل اوّل فتنه، تبعیت از هوای نفس است. «اهواء تتبع»


نمونه ­ی اوّل: زبیر


زبیر از شخصیتهایی بود که در برهه­ ای از زمان خوب درخشید تا جایی که پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) از او به عنوان «منّا أهلَ البیت» یاد کرد. او سیف الإسلام بود و در زمان پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) آنچنان جانانه از دین خدا دفاع می­کرد که بعد از جریان ننگین جمل وقتی شمشیرش را برای امام المتَّقین امیرالمؤمنین علیه­السلام آوردند فرمود: «این شمشیر چه غبارهای غمی را از چهره­ ی پیامبر نزدود؟!». زبیر از معدود افرادی بود که بعد از جریان غصب خلافت به نشانه­ ی اعتراض در خانه­ ی  علی نشسته بود و تنها کسی بود که مقابل مهاجمان به خانه­ ی فاطمه (سلام­الله­علیها) شمشیر کشید. او از انگشت شمار افردی بود که در مراسم تشییع جنازه­ ی فاطمه­ی زهرا سلام­الله­ علیها شرکت کرد. اما همین زبیر آهسته آهسته به دام دنیا افتاد و از درون شیفته­ ی مال و شهوت گردیده بصیرت خود را از دست داد.


بخاری در نقل احوال زبیر می­گوید: مالی را که عثمان به زبیر بن عوام هدیه داد بدین قرار بود: یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، خانه­ا ی در کوفه، خانه­ ای در مصر. او چهار زن داشت که بعد از برداشتن ثلث مال، سهم الإرث هر یک از زنها یک میلیون و دویست هزار سکه شد؛ و همه­ ی مال او پنجاه میلیون و دویست هزار سکه­ ی طلا بود. ابن الهائم می­گوید: رقم درست این است که همه­ ی مال او پنجاه و هفت میلیون و هشتصد هزار دینار بود.  


زبیر دو بار با علی (علیه­السلام) بیعت کرد، یک بار در جریان غدیر خم و بار دیگر بعد از قتل عثمان. امّا ماهیت این دو بیعت کاملاً با یکدیگر متفاوت بود. او در غدیر خم به جهت رضای خدا و اطاعت از دستور پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) با آن امام بر حق بیعت کرد، اما در جریان قتل عثمان که مردم برای بیعت با علی (علیه­السلام) اجتماع کردند برای رسیدن به ریاست و دنیای بیشتر دست بیعت به سوی آن حضرت دراز کرد! 


زبیر و رفیقش طلحه به گمان اینکه علی (علیه السلام) هم همانند عثمان، آنها را از بیت المال بی نصیب نمی­گذارد و به گزاف به آنها مقام و منصب می­ دهد، به عنوان اوّلین نفر با آن حضرت بیعت کردند. آنها بعد از بیعت به خانه­ های خود رفته و در این اندیشه بودند که علی (علیه­السلام) امارت کدام سرزمین را به آنها خواهد داد. امام علی (علیه­السلام) استانداران و فرمانداران را مشخص کرد و با شناختی که از دورن پلید آن دو داشت کوچکترین اعتنایی به آن دو نکرد. بعد از این ماجرا هم بیت المال مسلمین را تقسیم کرد، اما به روشی که کاملاً متفاوت با روش گذشتگان بود! او بیت المال را بالسویه بین مردم تقسیم کرد تا جایی که سهم ارباب به اندازه­ ی سهم غلام و سهم والی با اندازه­ ی سهم رعیّت شد. زبیر با دیدن این پول اندک گویا توهینی را متوجه خویشتن دیده باشد با رفیق هم حزبی­اش طلحه، شتابان و غضبناک روانه­ ی بیت المال مسلمین شد که علی (علیه­السلام) در آنجا مشغول رسیدگی به امور کشور بود. هنگامی که آن دو وارد شده و زبان به گلایه و شکایت گشودند، آن حضرت شمع بیت المال را خاموش کرد. زبیر که گویا عصبانی­تر شده بود با تعجّب گفت: آقا ما برای صحبت آمده­ ایم چرا شمع را خاموش کردید؟! حضرت فرمودند: دیدم صحبت شما، صحبتی شخصی است و این شمع هم شمع بیت المال است لذا جایز ندیدم که بیت المال را در مصارف شخصی استفاده کنم! حضرت با یک فوت آن دو را متوجه واقعیّت بزرگی کردند. آنها دیدند که علی اهل سازش نیست و نمی­توانند با او کنار آیند. اینجا بود که زبیر به یاد صحبت علی (علیه­السلام) در اویل انتخابش به عنوان خلیفه افتاد که فرموده بود: «به خدا قسم هر آنچه از بیت المال به تاراج برده­اید به بیت المال مسلمین باز می­گردانم حتّی اگر آن را مهریه­ ی زن خود کرده و یا با آن کنیز خریده باشد». زبیر گمان کرده بود که این حرفها شعار انتخاباتی است و حضرت کاری با او ندارد اما فهمید همه­ ی دنیایش به خطر افتاده و تا دیر نشده باید کاری انجام دهد. روی همین اساس بود که به قصد کودتا و براندازی نظام علوی مدینه را ترک کرد. او در راه مکّه به عایشه برخورد که دل خوشی هم از عثمان نداشت و حتی مردم را با جمله­ ی «او (عثمان) را بکشید» به قتلش تحریک کرده بود. عایشه وقتی از کشته شدن عثمان با خبر شده بود ابراز شادمانی کرده بود، امّا هنگامی که مردم علی (علیه­السلام) را به عنوان خلیفه­ ی خود انتخاب کرده ­اند غضبناک گشته و در اندیشه­ ی راهی بود تا لطمه­ ای بر حکومت آن حضرت وارد کند. زبیر عایشه را دید و انگیزه­ی خود را با او در میان نهاد. عایشه هم با شادمانی قبول کرد تا در این نبرد همراه او باشد. آنها چون نمی­ توانستند انگیزه­ ی واقعی خود را به مردم بگویند خوانخواهی از عثمان را بهانه­ ی حرکت ننگین خود کرده به سمت بصره حرکت کردند. آنها با استفاده­ ی ابزاری از مقدّسات دینی و نام پیامبر اکرم مردم را فریفته­ ی تمنیات دنیوی و کینه­ های شیطانی خود کرده و فتنه­ ی جمل را به راه انداختند. 


بعد از پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) عدّه­ ای جاهل خلافت را از محور اصلی خود خارج کرده و دوباره در بی­راهه­ ها و تعصّبات دوران جاهلیّت برگرداندند. امیرالمؤمنین (علیه­السلام) بعد از رسیدن به خلافتی که بعد از پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) حق مسلمش بود عزم آن داشت تا انحراف گذشتگان را جبران کرده، جامعه را به مسیر اسلام ناب و محمّدی برگرداند. این بیعت می­ توانست شروعی باشد تا دوباره کلمه­ ی حق احیا شده و کلمه­ ی باطل نابود شود. اما زبیر با فتنه­ انگیزی خود اوّلین کسی بود که به صورت گسترده در مقابل این حکومت ولایی قرار گرفت تا به معاویه هم جسارت بیشتری داده باشد که علم جنگ با با امام بر حق را در صفین به دست گیرد و به دنبالش خوارج در مقابل امام المتقین و یگانه هادی راه حق سفره­ ی  دینداری بگسترند و با افسوس خوردن به حال اسلام آن حضرت را متهم به بی دینی کنند!!![1] آنها بابی را گشودند که نتیجه­ ی آن از دست رفتن فرصت طلایی مسلمانان برای بهره­ مندی از آموزه­ های اسلام ناب محمّدی و آسایش و رفاه در پرتو رهنمودهای اسلام بود. بسیاری از نیروی و توان حکومت امیرالمؤمنین در سرکوب کج اندیشان و منحرفان گذشت و دیگر مجالی به آن حضرت ندادند تا به مقصود حقیقی خود دست یابد. با شهادت آن حضرت معاویه حکومت را در دست گرفت و بعد از آن بود که مسلمین در غربت ماندند و جامعه محل تاخت و تاز جلادانی شد که به مردم جرأت نفس کشیدن هم نمی­دادند. 


در خصال شیخ صدوق از امام صادق (علیه­السلام) آمده است که آن حضرت فرمودند: «ما زال الزبیر منا أهل البیت حتى أدرک فرخه فنهاه عن رأیه» زبیر پیوسته از ما اهل بیت بود تا آنکه فرزندش [عبد الله] او را از راه رشد و هدایت به بیرون برد. (خصال شیخ صدوق. ج1، ص157، ح199)


آری! ثمره­ ی فتنه انگیزی زبیر، چیزی جز سست کردن حکومت عدل الهی نبود. 


پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) می­فرمایند: إِیَّاکُمْ وَ أَوْلادَ الأَغْنِیَاءِ وَ الْمُلُوکِ الْمُرْدَ فَإِنَّ فِتْنَتَهُمْ أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعَذَارَى فِی خُدُورِهِنَّ. (الکافی، ج5، ص548)


وجود مقدّس پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) مردم را از فتنه­ ی اولاد اغنیاء و اولاد ملوک (آقا زاده­ ها) می­ترساند. ثروت و قدرت دو عنوان شاخص در فتنه انگیزی است. مردم دنیا دوست، که شیفته­ ی مطامع دنیایی هستند، بیش از هر چیز عاشق و دلبسته­ ی ثروت و قدرت هستند. روی همین اساس است که مطیع چشم و گوش بسته­ ی ثروتمندان و اهل قدرت هستند. زبیر هر دو ویژگی را داشت لذا با استفاده از ثروت سرشار خود و به ترغیب فرزندش عبد الله، مردم را فریفته­ ی هواهای نفسانی خود کرده و این فتنه­ ی عظیم را به راه اندازد.


نمونه­ ی دوم: سران واقفیه


در زمان امام موسی بن جعفر (علیه­السلام) عدّه­ ای بودند که شاگرد و معتمد امام (علیه­السلام) بوده و علاوه بر نقل حدیث از آن بزرگوار، وجوهات دریافتی از مردم را به امام علیه­السلام تحویل می­دادند، اما برخی از این افراد بعد از شهادت امام موسی بن جعفر تن به ولایت آن حضرت نداده و از سران «واقفیه» شدند. علّت مخالفت این افراد تنها یک چیز بود و آن تبعیت از هوای نفس است. آنها وجوهات زیادی را در زمانی که امام در زندان به سر می­برد از مردم جمع آوری کرده و بعد از آن که خبر رسید جانشین بعد از موسی بن جعفر (علیه­السلام) علی بن موسی الرضا (علیه­السلام) است، در این اندیشه ماندند که اگر تن به ولایت آن حضرت بدهند وجوهات دریافتی از مردم را هم باید به آن حضرت برگردانند. آنها در تقابل میان دین و دنیا، دنیا را برگزیدند و با انکار ولایت آن بزرگوار از سران واقفیه شده و گناه انحراف عده­ ی زیادی را به دوش کشیدند. نکته­ ی قابل توجه­ی که در فتنه­ ی جمل هم به آن شاره شد این است که سران واقفیه هرگز به مردم نمی­گفتند علّت واقعی مخالفتشان با امام چیست! زیرا می­دانستند که ماهیّت این تمرّد در نزد همگان محکوم است لذا با ادعاهای عوام پسند همچون این ادعا که امام موسی بن جعفر (علیه­السلام) از دنیا نرفته و غایب شده است و به زودی ظهور خواهد کرد، مردم را با خود هم مسلک کردند. حکایت چهار نفر از سران واقفیه از این قرار است:


1.      احمد بن ابی بشر سراج. او به خاطر ده هزار دینار، امام (علیه­السلام) را کنار گذاشت و نقل شده است که در زمان مرگش و بعد از آنکه پولها را خورده بود به دروغ خود اعتراف کرد.


2.      علی بن ابی حمزه­ ی بطائنی. نزد او سی هزار دینار بود که امام رضا (علیه­السلام) از او مطالبه کرد، لذا به طور کلی منکر امامت آن حضرت شد.


3.      عثمان بن عیسی رواسی. به خاطر سی هزار دینار و شش کنیز، یکباره به همه چیز پشت کرد و منکر ولایت آن حضرت شده و گفت امام هفتم از دنیا نرفته بلکه غایب شده است و بعداً ظهور خواهد کرد.


4.      زیاد بن مروان قندی. او هم هفتاد هزار دینار نزدش بود و برای اینکه پولها را به امام رضا (علیه­السلام) برنگرداند، به کلی منکر و امامت آن امام بزرگوار شد!


با توجه به این نمونه­ ها مشخص شد که چگونه عده­ ای با تبعیت از هوای نفس فتنه­ انگیزی کرده و مسیر خود را از جاده­ ی ولایت جدا می­کنند. انقلاب اسلامی ایران هم از این امر مستثنی نیست. انقلاب اسلامی ایران با هدفی مقدّس که می­توان ریشه­ ی آن را در غدیر سراغ گرفت پدید آمد و با محوریت ولایت فقیه به پیش می­رود. در این مسیر عدّه­ ای هم با انگیزه­ه ای مختلف وارد کاروان انقلاب شدند. انگیزه­ ی برخی، مطابق با همان هدف انقلاب بود و انگیزه­ ی برخی هم رسیدن به اهداف شخصی و گروهی بود. برخی از آن­ها با انقلاب رشد کردند و به اهداف شخصی خود هم رسیدند. گروه اوّل چون هدفشان در راستای هدف انقلاب است هیچ مشکلی با انقلاب پیدا نمی­کنند و هر چه جلوتر می­روند اثری از انحراف در رفتار و گفتارشان مشاهده نمی­شود، امّا گروه دوم به مرور با انقلاب مشکل پیدا می­کنند. علّت آن هم این است که آنها دغدغه­ ی اسلام و مردم را ندارند، بلکه دغدغه­ ی خود را دارند. دقیقا همانند کسانی که با پیامبر اکرم (صلی­الله­علیه­وآله) همراه شدند. در این همراهی انگیزه­ه ا متفاوت بود. برخی همچون «سلمان» و «ابوذر» و «مقداد» به جهت رضای خدا و بهره­ مندی از چشمه­ ی زلال دین با پیامبر همراه شدند و برخی دیگر به طمع رسیدن به قدرت و شهرت در کنار آن حضرت ایستادند. در این دوران مسئولی که به دنبال منافع شخصی خود بوده و حبّ دنیا سراسر وجودش را گرفته، هرگز نمی­تواند با ساختارهای انقلاب هماهنگ باشد. این افراد بالأخره با انقلاب اصطکاک پیدا کرده و در این تقابل بعد از فتنه انگیزی و ایجاد زحمت برای مردم از مسیر نورانی انقلاب خارج می­گردند. برخی چون بنی صدر خائن در همان اوایل انقلاب جدا شدند و برخی دیگر در اواسط راه و برخی هم بعدها جدا خواهند شد.  




[1] . هر چند که هر یک از سه فتنه خود علل متفاوتی داشت، امّا خروج اهل جمل فتح بابی بود برای فتنه­ های آن دو گروه که نباید به سادگی از کنار آن گذشت.